باز می آید بهار و می دمد
سبزه ها ، گل ها ز قلب سد خاک
باز می آید بهار و می برد
رنگ غم از چهره های خوب و پاک
باز خورشید قشنگ و مهربان
دستهای گرم خود وا می کند
می نشیند گوشه ای و باز هم کوچ سرما را تماشا می کند
باز می خندد به چشم روزگار
باز می بوسد گل روی زمین
باز هم با دست گرمش می کشد
عاشقی در لحظه های واپسین
:: بازدید از این مطلب : 193
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4