شبی آواره در بیابانی
زیر رگبار سرد بارانی
با خودم حرف میزدم آرام
در هوای عشق جانانی
عشق گویا حقیقتی مبهم
قصهٔ درد و زخم و پریشانی
با خودم حرف میزدم از عشق
آه تو از عشق چه میدانی؟
زیر باران چه خوب یادم هست
نشاطم و آن لحظههای عرفانی
من و آغازی از نهایت عشق
دفتر شعر من و شب بارانی