آسمان ابری نـيـسـت
دل مـن اما غمگـين است
چـشـم من اما بارانـی ...
بــوی غربت دارد ، کوچه تـنـبـل پـر همهمه مان
بــوی هجرت دارد ، چـمدانِ خـسـتـه مـن
قصد هجرت دارم ، به کجا بايـد رفت ؟
بـيـن ما دريايـيـسـت، که نخواهـد خشکيـد
بـيـن ما صحرايـيـست، که نخواهد رويـاند
قصد هجرت دارم
دل من می گويد :
قايقی از رنج بسازم، دل به دريا بزنـــم ...
من اگر می دانستم، به کجا بايد رفت
چمدانم را می بستم، و از اينجا می رفتم
دل من اما می گويد :
سر به صحرا بزنم، ميوه تازه اميد بچـيـنـم !
تو اگر سنگر امنيت من بودی
پيش تو می ماندم
و بيابانها را بارور می کرديم
چه خيال خامی دارم، نه ؟!
بــوی غربت دارد ، کوچه تـنـبـل پـر همهمه مان
بــوی هجرت دارد ، چـمدانِ خـسـتـه مـن
قصد هجرت دارم ، به کجا بايـد رفت ؟
:: بازدید از این مطلب : 392
|
امتیاز مطلب : 191
|
تعداد امتیازدهندگان : 46
|
مجموع امتیاز : 46